رفتار ساواك نسبت به لغزشها چنان بیرحمانه بود که اگر هر اشتباهی - ولو بسیار جزئی - در جریان دیدارهای شاه از محلی صورت میگرفت، بیتردید تمام کاسه و کوزهها را بر سر کسی میشکست که مسئول تهیه و تنظیم برنامه شناخته میشد
شهید دستغیب، از آغاز مبارزات سیاسی، التزام و ارادت خود به اسلام و امام را نشان داد. علاوه بر مجاهدتهای شخص آیتالله دستغیب در راه انقلاب، اعضای خانواده ایشان نیز در این مسیر با او همگام شدند و در این راه، سختیها و شکنجههایی را متحمل شدند. خانم عصمت الشريعه دستغیب همسر آیتالله در خاطرات خود به این موضوع پرداخته و گفته است
شاه هیچگاه ادعای زندانیان سیاسی و برخی از رسانههای داخلی و خارجی پیرامون شکنجه زندانیان را قبول نمیکرد و به اشکال مختلف تلاش میکرد تا آن را دروغ جلوه دهد؛ اما این موضوع در خاطرات بسیاری از عوامل حکومت و حامیان شاه نیز بارها تکرار شده است.
حامیان خارجی شاه را بیشتر کشورهای غربی و سرمایهداری تشکیل میداد که از هر جهت همواره به حمایت از حکومت او میپرداختند. با این حال علیرغم روابط حسنه شاه و کشورهای غربی، آنها نیز به موضوع شکنجه در ایران اذعان داشتند و وضعیت حکومت را از این نظر بغرنج میدانستند
مرد جوانی همراه نامزدش به یکی از مغازه های شیک تهران می رود که هدیه ای بخرد. معاون نصیری، یعنی رئیس بخش شکنجه هم سر می رسد و می خواهد قبل از دیگران به کار او برسند. مرد جوان به او تذکر می دهد که نوبت او نیست و از او می خواهد که منتظر بماند.
شکنجه مهمترین ابزار حکومت پهلوی برای حفظ قدرت و حاکمیت بود. شاه وجود هر گونه شکنجه را انکار میکرد ولی شواهد بسیاری از وجود شکنجهگاهها و شکنجههای سخت زندانیان سیاسی وجود داشت.
زندانهای عصر قاجار وضع اسفباری داشت و از نظر بهداشتی و نیز تغذیه دارای حداقل امکانات بود. دو نوع زندان در دوران ناصرالدین شاه و پس از آن قابل شناسایی است. قسم اول مختص زندانیان عادی بود که تحت عنوان انبار شناخته میشد و دیگری زندان قلعه بود که به مخالفان و محکومان سیاسی اختصاص داشت. ضمن اینکه متهمان سیاسی تا تعیین نهایی میزان مجازات، عمدتاً در منازل ...
این را هم افخم الدوله گفت که شکرالله خان برادر فرج الله خان حاکم الموت را با میرزا رضا در کالسکه نشانیده به باغ شاه آوردند و بعد از آمدن شاه حاجب الدوله و دیگران جمع شده . . .
در ایران قدیم از ابزارها و شیوه های مختلفی جهت تنبیه مجرمان و تحقیر شکست خوردگان استفاده می کردند. گاهی بر سر شکست خوردگان یا آنانی که می خواستند تنبیه کنند نوعی مقنعه زنانه می بستند؛ چنانکه وقتی سلطان محمد خوارزمشاه پس از رفتن مغولان به اصفهان آمد و بر سر آنانی که همراهی نکرده یا خیانت کرده بودند مقنعه کرد . . .
همه حکومتها از چهره اجبار برخوردارند. چهره اجبار، از آن روست که حکومت بتواند نظام را در کشور برقرار کند. اما حکومت های استبدادی برای همه رنگ کردن مردم با خود و مقابله با هرگونه مخالفتی از این ابزار استفاده می کنند. حکومت پهلوی از آن جمله حکومتها بود. ساواک به عنوان دستگاه امنیتی این رژیم، از همه ابزارها برای مواجه با مخالفین سود می جست. یکی از این ...
آن زمان اعلام کردند کسی حق ندارد قبل از طلوع آفتاب و پیش از ساعت بیدار باش برای نماز بلند شود و این کار رژیم؛ یعنی جلوگیری از خواندن نماز، برای ما خیلی سخت بود. بچه ها بر آن شدند جلو این قضیه بایستند . آنها صبحها پیش از اذان بیدار می شدند و وضو می گرفتند و پس از اذان صبح نمازشان را می خواندند . . . .
نام شهید تندگویان، وزیر نفت جمهوری اسلامی که عمدتا به خاطر اسارت ناگهانی در دست عراقی ها و شکنجه بسیار و شهادت به دست ایادی صدام نامور شد، را کمتر در سالهای پیش از آن شنیده ایم. اما واقعیت این است که اگرچه او به دست دشمن خارجی به شهادت رسید، پیش از این در جرگه انقلابیون و مبارزین در برابر استبداد بود.
تیمسار نعمت الله نصیری که از 10 بهمن 1343 تا 17 خرداد 1357 به مدت 13 سال، دوران طولانی مدتی را به عنوان ریاست ساواک منصوب بود و دوران وی یکی از خونبارترین دوران ساواک بود؛ به پاس خدمات خود ، نشان فرهنگی(!) و درجه یک خدمت از جانب وزیر فرهنگ پهلوی اخذ می نماید.
با شنیدن هتاکی های او با صدای بلند گریه می کردیم و به درگاه خدا التماس و تضرع می کردیم که ما را از شر زبان او آسوده گرداند. زخم زبان این مرد خبیث از ضربات و کتک هایی که خورده بودیم بدتر بود.
می گویند شعاع السلطنه تنبیه چوب و فلک زدن را منحصر به حکومت شیراز کرد که قدرت را شخصا به دست بگیرد و بعد هم طمع مال و منال و قوام الملک ، یکی از سرشناسان شیرازی را کرد . اول خواست تبعیدش کن ، بعد خواست دستگیرش کند و آخرش هم چنان دعوا و جنجالی راه انداخت که قوام که برای خودش پادشاهی بود تصمیم به انتقام گرفت و این تصمیم مصادف شد با مشکل نان و کمبود عجیب ...
پروین سلیحی گفت: ساواک قبل از اعدام شهید لبافینژاد به ما اجازه ملاقات دادند. یادم هست کمترین اضطرابی در او مشاهده نکردم. این روحیه در سالهایی که کمترین امیدی به پیروزی انقلاب وجود نداشت اوج ایمان بود.
آنها وقتی دیدند نمیتوانند از ما حرف بکشند هر دوی ما را به اتاق حسینی بردند. مرا به تخت بستند و شلاق زدند سر شوهرم را در دستگاه آپولو گذاشتند و شکنجه دادند که از مخوفترین ابزار شکنجه برای زندانیان به شمار میرفت.
هر بار هم که برای بازجویی می آوریمشان، خودشان را با پتو میپوشاندند تا معلوم نشوند. یعنی تا زیر دماغ، پتو بودند. موقع بازجویی هم به سوالات جواب نمیدادند.
مرضیه دباغ گفت: در مقابل شکنجه دخترم فریاد میزدم که آیتالله ربانی املشی در یکی از سلولهای آن بند زندانی بودند، بسیار زیبا آیه «اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاَه» را تلاوت کردند. با شنیدن صوت قرآن آرام گرفتم.